ایل یادگار کهن : بمان تا همگان خورشید و و ماه را باور کنند. بفهمند بالاتر از عظمت خورشید صحرای دل بی بی گلبهار بود. بمان تاشاید مرحمی باشی بر زخمهایی که از کوچ بر دلها مانده. بمان تا دگر حسرت نقاشی دخترکان دست به تیغ همسایه را نخوریم. بمان تا شاید آرزوی پدر بزرگ برای نوازش اسبش یکبار دگر برآورده شود. مادرم را که به خاطر داری فقط برای ایستادگی توسفیدی دستانش را به خورشید تقدیم کرد و سیاهی را برای زتده ماندن شبهای پرستاره ایل در دست گرفت. مشکان بی آب هنوز در درونشان چشمه دارند و منتظرند بار دگر تشنه شوی. گون ها سالیانی است که منتظر اجاق خاموش تو هستند. ای ایل بار دگر طلوع کن و مطمئن باش در برابر بزرگی تو خورشید برای همیشه ابرها را در بغل میگیرد.